مگس آتیش پاره داستانی کوتاه از عزیز نسین
عزیز نسین / هفته قبل یکی از کتاب های عزیز نسین رو به نام “مگس آتش پاره” با ترجمه ثمین باغچه بان خواندم. عزیز نسین یکی از نویسندگانیه که من از دوران نوجوانی باهاش آشنا شدم و اولین کتاب هم “بچه های آخرالزمان” بود که در کتابخانه خانه ما موجود بود (به همراه” موخوره” و “مگه تو مملکت شما خر نیست” ) و خیلی هم کیف می کردم و هرچند بعضی از ظرایف کار رو هم شاید متوجه نمی شدم…
فکر می کنم طنز های سیاسی و اجتماعی عزیز نسین در سالهای دهه پنجاه و شصت به این علت طرفدار داشت که خیلی این طنزها برای ما غریبه نبود یعنی ما هم در آن سالها همین مشکلات را داشتیم. خوشبختانه اینجا الان با 30 سال پیش فرقی نکرده و هنوز هم به دل می نشینه. دلم برای شهروندان ترکیه می سوزه چون با تغییراتی که کردند احتمالاٌ برخی از داستانهای نسین براشون قابل درک نیست و به تاریخ ادبیاتشون پیوسته است ولی ظاهراٌ برای ما جاودانه خواهد ماند.
یک مشکلی که مجموعه داستانهای نسین توی ایران دارد بی در و پیکر بودن نشر کتاب در ایران بود به طوریکه ده ها کتاب چاپ شده ولی داستانهای مشترک داخلشون زیاده مثلاٌ 12 کتاب تبدیل به 30 کتاب شده است. علاوه بر آن بعضی موارد داستانهایی که متعلق به نسین نیست ولی به همون سبک نوشته شده در کنارشون چاپ شده است. در ذهنم هست که جایی خودش اشاره کرده بود که نویسندگانی به این خوبی چرا به نام خودشون داستانشان را منتشر نمی کنند.
این کتاب خیلی به من نچسبید ولی دو سه تا داستان خوب داشت . نچسبید چون تعدادی از داستانها را قبلاٌ در مجموعه های دیگری دیده بودم.
حالا خلاصه ای از یکی از داستانهای این مجموعه را با توجه به ذهنیت خودم می نویسم :
مرد از پاساژ هراسان و مضطرب بیرون پرید و فریاد زد:
آییییییی عسس عسس یه نفرو دارن می کشند.
مردم سریع جمع شدند در میان جمعیت چشمش به چند تا عسس خورد ولی اونا اهمیتی نمی دادند. رفت طرف اولی : سرکار توی این پاساژ چند نفر دارند یه بنده خدایی رو می کشند.
– مگه نمی بینی من عسس ترافیک هستم… این کار به من ربطی نداره.
رفت طرف دومی که داشت با یه دست فروش صحبت می کرد و گفت :سرکار اینجا دارند یه نفرو می کشند.
– به من مربوط نیست من عسس بلدیه هستم این کار مربوط به شعبه دومه
– همین طور که داد و فریاد می کرد عسس دیگری از راه رسید.
– سرکار شما مربوط به شعبه دوم هستید
– بله فرمایش
– خدا رو شکر جناب عسس باشی توی این پاساژ دارن سر یکی رو می برند.
– آهان… به من مربوط نیست من مال دایره سرقت هستم این مربوط میشه به دایره جنایی.
چند لحظه بعد چشمش به عسس دیگری خورد و رفت طرف اون
– سرکار شما مال شعبه دوم هستید؟ بله . مربوط به دایره جنایی هستید؟ بله
– خدا رو شکر… سرکار دارند یه نفرو توی این پاساژ می کشند.
– ببخشید من الان مرخصیم به من مربوط نمیشه
…. (چند تا عسس دیگر هم بودند که من برای پرهیز از اطاله کلام و آرتروز انگشتان حذف می کنم)
مرد همین طور داد می زد و مردم هم ایستده بودند و تماشا می کردند یکی از میان جمعیت در گوشش گفت که اینجوری عسس پیدا نمیشه برو وسط داد بزن این چه مسخره بازیه تا پیداشون بشه … مرد رفت وسط خیابان و داد زد بابا این چه مسخره بازییه اینجا… می خواست بازم فریاد بزنه که فرصت نشد چون از میان جمعیت چند نفر جدا شدند و دوان دوان به طرفش اومدند که یالا بریم کمیسری
– مگه شما هم عسسید
– بله عسس مخفی گزمه سیاسی و شروع کردند به سوت زدن
با صدای سوت عسس ترافیک و عسس بلدیه پریدند دستاش رو گرفتند و عسسی که توی مرخصی بود دوان دوان اومد بهش دست بند زد و سریع یه ماشین پلیس اومد و اونو به طرف ماشین هل دادند. برگشت به جمعیت نگاه کرد. چشمش به مردی که بهش توصیه کرده بود افتاد که داشت لبخند می زد.
– شما هم عسس هستید؟
– نه من شرطه ویژه هستم.
سوار ماشینش کردند و هنگامی که از جلوی پاساژ رد می شدند مردی زخمی داشت در خون خودش دست و پا می زد.
مرد زیر لب گفت حیف
عسس ترافیک گفت : فامیلتونه؟ مرد گفت نه نمی شناختمش فقط از روی انسانیت داشتم عسسو خبر می کردم
عسس بلدیه گفت تو رو که رسوندیم کمیسری باید زود برگردم جریمه اش بکنم چون خونش خیابون رو کثیف کرده.
0 comments