بدون هیچ دلیلی دلم گرفته قسمت 1

بعضی وقتها آدم بدون هیچ دلیلی دلش میگیره امروز از اون روزاست آسمون زمین زمان هوای بارونی و بخارهای برخواسته از کافه های این شهر یه جوری از زیبایی دل آدم رو به درد میارند .

انگار هیچکس نیست سگها و گربه ها از سردی هوا به گوشه دنج هر خیابونی پناه بردند .همهمه خرید چراغهای لوس و تزئین شده برای کریسمس خیلی مضحک دیده میشه .

یه جوری دلم میخواست برم کمی عقب تر از عقب به جلو نگاه کنم ولی هرچقدر عقب میرم بازم جلو رو کامل نمیبینم .

امروز سوار مترو که شدم همه داشتند صحبت میکردند گوشمو تیز کردم ببینم چی میگن همه حرفا فقط برای این بود که بگن ما هم زبون داریم ماهم حرفی برای گفتن داریم .

از مترو پیاده شدم کنار سالن مترو یه پیرمرد با لباسهای خیلی معمولی نشسته بود یه روزنامه هم که به صورت لوله ای کرده بود دستش بود داشت مستقیم به ریل مترو نگاه میکرد .

خیلی خواستم بفهمم داره به چی نگاه میکنه نگاه هاش خیلی بزرگ بود یه جوری نگاه میکرد که فضای اون سالن رو پرکرده بود.

به هر بهونه ای میخواستم سرصحبت رو باز کنم اما بهونه پیدا نکردم .یه لحظه به خودم اومدم انگار برق منو گرفت گفتم بیکاری برو به دانشگات برس و راه افتادم بعد از تموم شدن کلاس بازم به فکرم اون صحنه اومد همین الانم دارم بهش فکر میکنم .

اون چرا اونجا نشسته بود داشت به چی فکر میکرد

تا رسیدم خونه شروع کردم به این نوشته حس منو خوب کرد دیگه دارم یواش یواش بهش فکر نمیکنم .

یه تصمیم گرفتم هر وقت دلم عجیب شد بیام بنویسم شاید یکی خوند و اونم برای من نوشت شاید این حسها انقدر بره اون بالاها که دیگه نیازی به ……

این قسمت اول از دلنوشته های من که

دلم گرفته تو هم بنویس

ساده و بی نقطه بنویس مهم حس خودمان هست

به اشتراک بگذارید:

2 comments

  • Hello, guest
  • اره !!منم اغلب اوقات بی دلیل و بادلیل دلم میگیره .طوری که مرتب نفس هایی کوتاه و مکرر میکشم تا بلکه سنگینی این دلتنگی غریب از قلبم بره .وقتی مینویسم (حتی شده یک جمله در محیط مجازی برای یک دوست )اون حس تبدیل میشه به یک حس آنی زودگذر ،جالبه که تغییر وضعیت (غم و دلتنگی و عصبانیت و…)در روح و جسم وظاهرم به طور شگفت انگیزی محسوسه😍😍این خلق ام رو دوست میدارم

  • شاید به جای اینکه عقب بروید تا بیشتر ببینید
    نگاهمان را کوچک کنید